مورا نامدار در نشریه The Hill
برگردان به فارسی: ایران همآوا
هفته دیگر و دور دیگری از دیپلماسی ناموفق در قبال ایران. بیش از سه ماه از زمان روی کار آمدن، دولت بایدن ایران را به نقطه اصلی سیاست خاورمیانه خود تبدیل کرده است و به نظر میرسد با وجود نقصهای بیشمار، بایدن قصد احیای توافق هستهای دولت اوباما با ایران را دارد.
به نظر میرسد فشار مجدد برای تعامل با ایران ناشی از اعتقاد کاخ سفید بر آن است که هیچ جایگزین بدون خشونتی برای دیپلماسی با ایران وجود ندارد. این ایدهای است که در بخش کوچکی توسط کارشناسانی که سیاست ایران در ایالات متحده را به غلط به عنوان دو راهی بین جنگ و یک توافق گسترده شامل تحریکات گسترده اقتصادی برای رژیم ایران، تعریف میکنند در حال اجراست.
اما اینها به سختی تنها گزینههای آمریکا هستند. در حقیقت، میتوان جایگزین روشنی را در رویکردی یافت که به دنبال درگیر کردن مردم ایران است، نه رژیم وحشیانه تئوکراتیک حاکم بر آنها. چنین رویکردی با سه عنصر اصلی آغاز میشود.
اولاً، آمریكا به سیاست تحریمهای موثر مشابه آنچه به تغییر در آپارتاید آفریقای جنوبی كمك کرد، نیاز دارد. از سال ۱۹۴۸ و برای دههها پس از آن، دولت آفریقای جنوبی تبعیض نژادی نهادینه شده (معروف به آپارتاید) را اعمال کرد که در همه سطوح جامعه نفوذ میکرد.
در دهه ۱۹۸۰، این کشور همچنین به دنبال سلاحهای هستهای رفت و تا پایان آن دهه با موفقیت کلاهکهای هستهای خود را تولید کرد. در پاسخ به هر دو، کنگره در اوایل دهه ۱۹۹۰ تحریمهای دو طرفهای را وضع کرد که به تدریج کیپ تاون را مجبور به پایان دادن به آپارتاید کرد و سیاست گذاران آفریقای جنوبی را که مشتاق همکاری مجدد با جهان بودند، واداشت تا داوطلبانه از پیگیری برنامه هستهای رژیم خود دست بکشند.
تقریباً به همین ترتیب، جامعه ایران امروز از آپارتاید آشکارای دینی و جنسیتی رنج میبرد. رژیم آخوندی در تهران رفتارهای نابرابر را بر کسانی که مطابق با تفسیر افراطی آن از اسلام شیعه نیستند اعمال میکند.
مسیحیان، یهودیان، مسلمانان غیر شیعه، آگنوستیکها و به ویژه گروههایی مانند جمعیت بهائیان ایران آسیبهای فراوانی دیدهاند. افزون بر این، با زنان و اعضای جامعه دگرباشان (LGBTQ +) نیز به عنوان شهروند درجه دو رفتار میشود.
این نابرابریها مبنای دیگری برای فشار ایالات متحده، بر رژیم ایران، بالاتر و فراتر از تعقیب قصد فزاینده آن برای دنبال کردن سلاح هستهای است. این یک ضرورت استراتژیک و اخلاقی است که باید بیش از آنکه توسط واشنگتن نادیده گرفته شود، بر آن متمرکز شد.
دوم، ایالات متحده باید آشکارا از هرگونه فراخوان مردم ایران برای همه پرسی، مانند کارزار “نه” پشتیبانی کند. درست مشابه اقدامی که در سال ۱۹۸۰ در مخالفت با – و برای کمک به پایان دادن به – سلطه ستمگرانه ژنرال شیلی آگوستو پینوشه انجام شد. این کارزار شرایط را برای همه پرسی تحت پشتیبانی سازمان ملل ایجاد کرد و منجر به پایان حکومت نظامی پینوشه شد.
این قسمت درسهای روشنی برای ایران معاصر دارد. از آنجایی که مردم ایران رد کردن رژیم فعلی خود را اعلام میکنند و درخواست کمک بین المللی برای پشتیبانی از پایان جمهوری اسلامی دارند، ایالات متحده، پیشرو دموکراسی جهان، باید با کمک سازمان ملل متحد در پاسخ به این درخواست پیشگام شود تا همه پرسی تحت نظارت سازمان ملل که به مردم ایران اجازه میدهد آیندهشان را تعیین کنند، برگزار شود.
در آخر، واشنگتن نیاز دارد، از نظر كلامی و عملی، از حقوق بشر در ایران پشتیبانی كند – از جمله شناسایی و اعتلای فعالان برجسته به همان روشی كه در گذشته از نلسون ماندلا آفریقای جنوبی، لخ والسا در لهستان و بسیاری دیگر پشتیبانی میکرد.
به جای پاک کردن گناهان رژیم ایران، ایالات متحده باید این رژیم را به دلیل نقض بی پایان و سیستماتیک حقوق بشر که در داخل و خارج از کشور مرتکب میشود، مسئول بداند. به اعتبار خود، دولت ترامپ این را در خط مقدم سیاست ایران خود قرار داد و صریحاً و به طور مداوم پشتیبانی خود را از فعالانی که برای آزادی در داخل ایران میجنگند ابراز داشت.
این شامل درخشش فعالان شجاعی در قالب “بیانیه ۱۴”، محکوم کردن رژیم ایران به دلیل قتل وحشیانه فعالانی مانند پویا بختیاری و حتی به رسمیت شناختن یک روز دوستی بین مردم ایران و آمریکا به درخواست گوهر عشقی، پس از از دست دادن پسرش ستار بهشتی بود.
دولت بایدن امروز نیز باید همان نوع فعالیتهای ارتباطی را انجام دهد. هم به این دلیل كه ایالات متحده مسئولیت اخلاقی برای برجسته كردن وضعیت آنها دارد و هم به این دلیل كه درگیر شدن با این عناصر (و نه رژیم روحانیت در تهران) مطمئنترین راه برای ادامه ارتباط آمریكا با آینده این کشور است.
حدود ۱۲ سال پیش، هنگامی که ایرانیان به طور گسترده علیه رژیم ایران تظاهرات کردند، دولت نوپای اوباما به دلیل اشتیاق خود برای نوعی از مماشات با رژیم ایران، سکوت را انتخاب کرد. نتیجه نهایی آن سکوت، توافق هستهای سال ۲۰۱۵ بود، که رفتارهای بدخیم رژیم ایران را توانمند کرد و حتی دست آزادتری برای سرکوب مخالفت در خانه به آنها داد.
اکنون، به نظر میرسد دولت بایدن در همان مسیر قرار دارد و با اعتقاد اشتباه به اینکه معامله دیگر تنها راه منطقی پیش رو است، پیش رفت. با این وجود، درسهای تاریخی روشنی وجود دارد که نشان میدهد رویکرد متفاوتی برای ایالات متحده در دسترس است، روشی که هم امنیت ملی ایالات متحده و هم منافع مردم ایران را بهتر تأمین میکند.
مورا نامدار عضو ارشد مطالعات خاورمیانه در شورای سیاست خارجی آمریکا در واشنگتن دی سی است. وی پیش از این به عنوان دستیار وزیر خارجه در امور کنسولی در وزارت امور خارجه ایالات متحده ، معاون كل سازمان اطلاع رسانی جهانی آمریکا (USAGM)و همچنین مشاور ارشد وزیر امور خارجه در گروه اقدام ایران بوده است.